دیروز آخرین روز از ربع قرن اول زندگیم بود. دلم گرفته، بگذریم. دیروز پنجمین جلسه شرح حافظ رو هم بگزار کردم. دوست دارم تعداد شرکت کننده ها بیشتر باشه ولی خوب پیدا کردن ادمایی که علاقه مند باشند سخته
دلم گرفته از:
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
و از سر ناچاری وانمود به:
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
کردن.
دوستی کی آخر آمد؟