چند روز بود دوباره مانیتور لپتاپم خراب شده بود، امروز بردمش تعمیر و باز رفتم مرکز تبادل کتاب، دامن از دست برفت و اینا رو خریدم :دی
چند وقت پیش دربهدر دنبال یه جمله، بیت و ... بودم که بنویسم اول یه کتاب و پیدا نشد. امروز پیدا کردم ولی دیگه دیر شده، ایشالا کتاب بعدی :دی
نکته آخر اینکه فریدون دختری به اسم بهار داره و شعر فریدون پر از بهاره
من با خیال خویش،
با خوابهای رنگین،
با خندههایِ دخترِ دردانهام «بهار»
با آنچه شاعران به بهاران سرودهاند؛
در باغِ خشکِ خاطرِ خود شاد و سرخوشم.
یه شعر دیگه هم داره به اسم آسمانِ کبود که برا دخترش بهار سروده