۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کسرایی» ثبت شده است

که با تو گفتگو مراست

دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو که با تو گفتگو مراست به کوهپایه‌ها کسی نمانده تا غمی به پیش او برم به من بگو که آشیانه عقابها کجاست به تنگ در نشستم به چند؟ شب برهنه، بی‌ستاره ماند نگاه و دست ما تهی

سکوت سوخت ریشه‌های حرف سبز گشته را

بگو بگو که گاه گفتن تو در رسید تو با زبان شعله‌ریز واژه‌های سنگی‌ات بگو که سخت‌تر شبی است که سردتر شبی است از شبان دیرپای ما بگو، دهان ز گفت و گو مبند! بخشی از شعر با دماوند خاموش - سیاوش کسرایی

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۶ اسفند ۹۷

باران! تو را سزد کز من ملال دوری یک دوست کم کنی!

باران! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشی و نجوای همدلی!

باران! تو را سزد
کز من ملال دوری یک دوست کم کنی!

بخشی از شعر باران نمی‌تواند - سیاوش کسرایی

  • محمد صادق
  • جمعه ۳ اسفند ۹۷
موضوعات
پیوندها
پیوندهای روزانه