ادم ساکتی نیستم و به شدت پر حرفم، ولی نه حرف زدن و نه نوشتن راضیم نمی کنن، شاید برا همینه که زیاد حرف می زنم. نمی دونم این حس رو کس دیگه ای هم داره یا نه ولی من دنبال خودم تو حرف ها و نوشته ها میگردم چه اونایی خودم میگم و مینویسم، چه اونایی که می شنوم و می خونم. خیلی پیش میاد ساعت ها حرف می زنم و میشنوم و با تمام لذتی که از این کار می برم راضی نمشیم چون اون چیزی رو که می خواستم رو نتوستم پیدا کنم، حرفی که می زنم فقط تلاشی هست برا توضیح چیزی که حتی خودم نمی دونم چیه، یه جور بلند بلند فکر کردن، کلمات رو نمی تونم درست کنار هم بچینم، تصویر مه آلودی که تو ذهنم هست رو وصف کنم. شاید این بیت وصف خوبی از این حالت باشه، اگه عالم و خلق رو هم خودم در نظر بگیرم.

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

صفحات اجتماعی مختلفی دارم و صفحات اجتماعی زیادی رو هم دنبال می کنم. ولی این چند ماهه بیشترین رضایت رو از وبلاگ ها داشتم این شد که احساس کردم شاید با وبلاگ توستنم تصویر مه آلودم رو یه جوری ثبتش کنم، شاید موفق شدم و البته شایدم چیزی کشیدم که اصلا شباهتی به چیزی که می خواستم نداشت.
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم