چقدر عجیب. من عصرای پاییزی، تمام عصرا، ازشدت دلتنگی تا مرز دیوانگی پیش می رم و وای اگر جمعه باشه.
یه جوری رو متوجه میشم. یه جوری که تو ضیح دادنی نیست.
دلتنگی بعد از خواب پریشان دیوانه کننده است.
آدم می تونه سر به بیابون بذاره.
شما خیلی لطف دارین، مرسی :) ولی چرا؟ برا اینکه عصر روزای پاییزی دلتنگ نمیشم یا اینکه روزای آفتابی دلتنگ میشم؟
درک می کنم منم همون طوری میشم یه جوری که میفهم یه چیزیم هست ولی نمی دونم دقیقا چیم هست و توضیح نمیشه داد کلا
و اینکه اره واقعا دیوانه کننده اس مخصوصا اینکه دوست عزیزی گریه می کرد تو خوابم و وقتی بهش گفتم، گفت اره واقعا این چند روز ناراحت بودم ولی چیزی بیشتری نگفت دیگه، دارم دیونه میشه دیگه
به نظرم شدت دلتنگی با جمعه ها، عصرها و پاییز ها رابطه ی مستقیم داره.
خواب پریشان ناشی از دلتنگی؟
ممکنه، شاید هم ادم به ادم فرق کنه مثلا چیزی که راجب خودم احساس می کنم روزای آفتابی مخصوصا روزای آفتابی اسفند و اردیبهشت و شاید هم فروردین یه جور عجیبی دلتنگ میشم اصلا نمی فهمم چرا ولی یه جوری میشم