مدت هاس که دنبال کتابیم که نمی دونم اسمش چیه، راستش حتی دقیق نمی دونم چیه ولی خوب حتما کتابی باید باشه. سه شنبه به هوای پیدا کردنش رفتم کتابخونه دانشگاه، چیزی که می خواستم نشد ولی یه کتاب شاید اندکی نزدیک بهش گیرم اومد. «صور خیال در شعر فارسی» نوشته استاد شفیعی کدکنی.
کمی خوندم به قدری که ذهن و دلم رو به خودش مشغول کرده، انگار که گوهری پیدا کرده باشم دلم می‌خواد به همه نشونش بدم. تجربه میگه اخه برا اونا که جذاب نیست ولی باز دلم می‌خواد. ادما رو دونه دونه به خاطر میاره، برا کدومشون ممکنه جالب باشه؟ با کی می‌تونه کاری رو کنه که با من کرده؟ یکی که رو که فکر می‌کنه ممکنه براش جالب باشه رو امتحان می‌کنه. «قشنگه» همین. استوری می‌کنه، تو کانال می‌ذاره، توییت می‌کنه ولی همچنان راضی نمی‌شه. کس دیگه هست که براش ممکنه جالب باشه؟ بله گمان می‌کنه که هست ولی دو روز هست که مقاومت می‌کنم نمی‌دونم تا کی مقاومت می‌کنم.

اما مگر چه خوانده ام در این کتاب؟ اندکی در باب شعر 

مثلا در صفحهٔ ۵:

وقتی، به گفتهٔ سندبرگ، کودکی خردسال می خواست بوتهٔ ذرتی را از زمین برآورد، اما نمی‌توانست و هر چه می‌کوشید آن بوته برجای خود استوار بود، اما سرانجام کوشش او به سامان رسید، و بوتهٔ ذرت از زمین کنده شد، کودک با شادمانی بسیار پدرش را از حاصل کوشش خود آگاه کرد؛ پدرش گفت: «آری، تو هم مردی شدی و نیرویی داری.» آن طفل خردسال با غرور در پاسخ پدرش گفت: «آری، همهٔ زمین یکسرش را گرفته بود و من یکسرش را تا سرانجام من غالب شدم.» این تصویر ذهنی کودک، این تصرفی که تخیل او در بیان واقعیت کرده، این اسناد مجازی، بیان شاعرانهٔ زیبایی است که حاصل بیداری آن طفل نسبت به یک گوشه از ارتباط های انسان و طبیعت است.


یا در صفحات ۱۷ و ۱۸:
خیال‌ها، یعنی تجربه‌های حسی، واسطه‌های انتقال تجربه‌های عاطفی است، زیرا غم و شادی و هر گونه عاطفه‌ای در انسان مشترک است، همه کس شاد می‌شود و همه کس غمگین. حیرت و شوق یا نفرت و ملال چیزی نیست که در شاعران به صورت انحصاری وجود داشته باشد. آنها از چیزهایی سخن می‌گویند که دیگران نیز در آن زمینه با آنها مشترکند، اما بیداری آنها در برابر رویدادها، یعنی تجربه‌‌های ذهنی ایشان، همواره با نوعی تشخص و برجستگی همراه است که ما عواطف خود را در تجربه‌های شعری ایشان بهتر می‌بینیم. به گفته مک‌لیش، در شعر کوشش تو بر این است که چیزی را که همه از پیش می‌دانند، چنان بگویی که هیچ کس آنرا نفهمیده بوده است و اگر در این راه توفیق حاصل کنی، اهمیت کار تو از کشف یک قانون علمی کمتر نیست...


و در صفحهٔ ۲۰:
ژراردونروال می گوید: « آنکه برای نخستین بار روی خوب را به گل تشبیه کرد، شاعر است و دیگران مقلد او»
 
و در همان صقحهٔ ۲۰:
لذت شعری، نوعی ارتباط با تعجب دارد و وقتی که چیزی تکرار شد، دیگر تعجب حاصل نمی‌شود و از همین جاست که ابن سینا لذت بردن از تشبیه را به «تعجیب» برمی‌گرداند.