۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

أنا لا أضعف إلا حین أشتاقُ إلیک...!

أنا لا أضعف إلا حین أشتاقُ إلیک...!

من کم نمیارم مگر زمانی که دلتنگت بشم...!

نزار قبانی

  • محمد صادق
  • جمعه ۱۶ آذر ۹۷

أحبک کثیرا ... أحبک حتى أکثر من عدد ذنوبی!

أحبک کثیرا ...

أحبک حتى أکثر من عدد ذنوبی !


خیلی دوستت دارم ...

دوستت دارم، حتی بیشتر از تعدادِ گناهانم!


غادة السمان

  • محمد صادق
  • شنبه ۳ آذر ۹۷

دلم تنگه، برای جهانم، برای بهارم

مانیتور لپتاپم از کار افتاده بود، برا تعمیرش امروز رفتم بازار رضا، چند ساعتی باید منتظر می موندم تا کار تعمیرش تموم بشه، تو این فاصله رفتم مرکز تبادل کتاب که دقیقا رو به روی بازار رضا هست. بین کتابا چشمم به «شکوه قصیده» افتاد، برش داشتم و اولین قصیده اش اینطوری شروع میشد

جهان از خلد گویی مایه گیرد چون بهار آید
به چشم از دور هر دشتی بساط پرنگار آید

بلای خیری و درد شقایق را پزشک آید
غم نسرین و گُرم یاسمن را غمگسار آید

بر آرد گل سر از گلزار و زندان بشکند لاله
بیفتد شنبلید از بار و آذرگون به بار آید

قصیده اول کتاب بود از لامعی گرگانی. مصراع اول رو که دیدم یاد بهار و جهان افتادم و همین کافی بود تا غم و اعصاب خوردی خرابی لپتاپم یادم بره. کاش دنیا پر از جهان و بهار بود. کاش ایران جای موندن بود. دلم براشون تنگ میشه. راستش از الان تنگ شده. امان از این اپلای
  • محمد صادق
  • شنبه ۱۹ آبان ۹۷

خطاب ار هست: «خواهر جان» جوابش: «جان خواهر جان

دو دلجو مهربان با هم
دو غمگین قصه‌گوی غصه‌های هر دوان باهم
خوشا دیگر خوشا عهد دو جان همزمان باهم

دو تنها رهگذر کفتر
نوازشهای این آن را تسلی بخش
تسلهای آن این را نوازشگر
خطاب ار هست: «خواهر جان»
جوابش: «جان  خواهر جان
بگو با مهربان خویش درد و داستان خویش»


بخشی از شعر قصه شهر سنگستان - مهدی اخوان ثالث
  • محمد صادق
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶

شکر خنده‌های تو

تنها به خنده
یا به شکر خنده‌های تو
گرد و غبار از دل تنگم زودنی‌ست

حمید مصدق

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۶
موضوعات
پیوندها
پیوندهای روزانه