وکیفَ أبعثر لحمی على قارَّتین؟

فکیف افسر هذا الشعور الذی یعترینی صباح مساء
چگونه این احساس را که صبح و شب مرا در برگرفته بیان کنم

نه نزار این شعر رو برا من گفته و نه جایی که دیدمش، ولی من این شعر رو به عنوان هدیه برداشتمش :)

  • محمد صادق
  • شنبه ۴ آبان ۹۸

صرفا برای تست

http://sarvomaah.ir/

کلی باگ داره صرفا دارم تست میکنم

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۸ مهر ۹۸

با من سخن سرکن ای ساکت پرفسانه

با من سخن سرکن ای ساکت پرفسانه
آئینهٔ بی‌کرانه.

مهدی‌ اخوان ثالث

  • محمد صادق
  • چهارشنبه ۶ شهریور ۹۸

Sevdim sevdim sevilmedim gülemedim ben

AGLA  GOZBEBEGIM
گریه کن چشم من 

Güneşede heves dölü bana ne bundan

در طلوع خورشید نشاط و شادابی است اما چه تفاوتی به حال من میکنه؟

Bak ben yine yetık ziyan kederlerdeğim 

بنگر که من بازهم در غم و اندوه فراوان به سر می برم

Sevdim sevdim sevilmedim gülemedim ben

دوستی و محبت کردم اما هیچگاه مورد محبت قرار نگرفتم

Şimdi aslim nerelerde ben neredeğim

اکنون لیلی من کجاهاست و من کجا هستم؟

Ağla ağla gözbebeğim

گریه کن ، گریه کن ای چشم من

Ağlamaya döymadin sen

تو از گریستن سیر نشدی

Oda gitsin sen tükenme

این هم میگذره ، تو ضعف نشان مده

Zaten mütlü olmadin sen

اساسا" تو خوشبخت نشدی

Gün derdine ağıt oldum sana ne bundan

به درد روزگار دچار شدم اما چه فرقی برای تو داره؟

Sen şuphesiz sorumlusun yine yarinda

تو در فردای روزگار بی شک پاسخگو خواهی بود

Ne anadan güldün nede o zalim yardan

نه در آغوش مادر خوشی دیدی و نه در کنار آن یار ظالم

Sen küçüksün derdin büyük koca dünyada

تو کوچکی اما درد بزرگی داری در این دنیای عظیم

Ağla ağla gözbebeğim

گریه کن ، گریه کن ای چشم من

Ağlamaya döymadin sen

تو از گریستن سیر نشدی

Oda gitsin sen tükenme

این هم میگذره ، تو ضعف نشان مده

Zaten mütlü olmadin sen

اساسا" تو خوشبخت نشدی

  • محمد صادق
  • يكشنبه ۳۰ تیر ۹۸

ای من غلام آن‌که دلش با زبان یکی‌ست

خلقی زبان به دعوی عشقش نهاده‌اند             ای من غلام آن‌که دلش با زبان یکی‌ست

- حافظ

  • محمد صادق
  • جمعه ۶ ارديبهشت ۹۸

دریا! متاب روی با من سخن بگوی

موجت کجاست تا به شکن‌های کاکلش
عطری ز خاک و خانهٔ خود جستجو کنم
موجت کجاست تا که پیامی به صدقِ دل
بر ساکنان ساحلِ دیگر
همراه او کنم:
کاین‌جا غریب مانده پراکنده خاطری‌ست
دلبستهٔ شما و به امّید هیچ‌کس!

دریا! متاب روی
با من سخن بگوی
تو مادر منی، به مَحَبّت مرا ببوی
گرد غریبی از سر و رخسار من بشوی
دریا! مرا دوباره بگیر و بکن ز جای
بگذار همچو موج
بار دیگر ز دامن تو سر برآورم
در تندخیر حادثه فانوس برکشم
دستی به دادخواهی دلها درآوردم
دریا! ممان مرا و مخواهم چنین عبث!


بخشی از شعر از این سوی با خزر - سیاوش کسرایی

  • محمد صادق
  • پنجشنبه ۱۶ اسفند ۹۷

کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ أَنَا أَنَا؟ وَ کَیْفَ أَقْطَعُ رَجَائِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَنْتَ؟

چه خوبه این عربی
  • محمد صادق
  • پنجشنبه ۹ اسفند ۹۷

که با تو گفتگو مراست

دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو که با تو گفتگو مراست به کوهپایه‌ها کسی نمانده تا غمی به پیش او برم به من بگو که آشیانه عقابها کجاست به تنگ در نشستم به چند؟ شب برهنه، بی‌ستاره ماند نگاه و دست ما تهی

سکوت سوخت ریشه‌های حرف سبز گشته را

بگو بگو که گاه گفتن تو در رسید تو با زبان شعله‌ریز واژه‌های سنگی‌ات بگو که سخت‌تر شبی است که سردتر شبی است از شبان دیرپای ما بگو، دهان ز گفت و گو مبند! بخشی از شعر با دماوند خاموش - سیاوش کسرایی

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۶ اسفند ۹۷

باران! تو را سزد کز من ملال دوری یک دوست کم کنی!

باران! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشی و نجوای همدلی!

باران! تو را سزد
کز من ملال دوری یک دوست کم کنی!

بخشی از شعر باران نمی‌تواند - سیاوش کسرایی

  • محمد صادق
  • جمعه ۳ اسفند ۹۷

و اگر به تو “تو” می‌گویم به دل نگیر

و اگر به تو “تو” می‌گویم به دل نگیر
من به تمام آن‌هایی که دوست می‌دارم شان “تو” می‌گویم
حتی اگر فقط یک بار دیده باشم شان
من به تمام عاشقان “تو” می‌گویم
حتی اگر نشناسم شان


بخشی از شعر باربارا اثر ژاک پره‌وِر و ترجمه نوید نادری
کاملش اینجا هست

یه ترجمه هم از یغماگلرویی هست که اونم لینکش اینه.

یه سری هم براش ساختن که من این رو بیشتر دوست داشتم.

  • محمد صادق
  • پنجشنبه ۱۸ بهمن ۹۷
موضوعات
پیوندها
پیوندهای روزانه